Iran & Irani..(ایران و ایرانی...(ایران من ... ایران ما

(ایران من - ایران ما) . (My Iran- Our Iran ) ما ایرانی ها اغلب دو ایران داریم یکی همه خوبی و آن دیگری...باید این هردو را یکی کنیم تابتوانیم آبادش کنیم. .

Monday, January 29, 2007

در پاسخ پاسخ


دوست نادیده جناب عیسا خان با درود.
از آنجا که نوشتار آقای مسعود تقی نجات که خداوند اورا از گمراهی و. در گستره ی پژوهش آنهم در سرزمین ناشناخته ها که آدمی را دچار وسوسه ی تئوری سازی و (تز) افشانی می کند،نجات بدهد چیزی برای آموختن ندارد و تنها می تواند هدفی ناخوشایند داشته باشد ،پاسخی جز این (پاسخ شما)ندارد.
امیدوارم هم ایشان و هم آنها که کار پژوهش وواکاوی ناشناخته ها و ناشنیده ها را برگزیده اند ،که کاریست کارستان،کار را سرسری نگیرند و بفرموده ی جناب عالی،بادیدن تشابه دو واژه همچون گالیله ،فریاد یافتم یافتم را سرندهند و پیرامون یافته های خود هم، اندیشه وهم پژوهش تام و تمام کنند تا چنان نشود
در سالهای نه چندان دور که امکان نوشتن و بچاپ رساندن و یا پخش کردن از راه اینترنت،ساده وگسترده شده است،که بسیار خوب است،تعدادی اندک که میدان را باز وراه را هموار دیده اند،دست به کار دروغ پرانی و مرجع سازی برای ذهن های مانده در سیاهی تعصب و نژاد پرستی،شده اند که هرچند پاسخ های در خور دریافت داشته و میدارند اما موجب گمراهی ساده دلان و ساده پذیران می شوند.از این رو دوستان دوستدار ایران و ایرانی باید متوجه باشند که چه برداشت هایی از گفته ها و نوشته های آنها ،که از سر مهر و دوستی ابراز می کنند، میشود. یکی از موضوع هایی که نگران کننده است و بویژه در تارنگاشت های هم تباران،بسیار دیده می شود ،پافشاری بر (زبان) انگاشتن گویش لری،وجدا کردن آن از زبان پارسی یا فارسی است که نه جایگاه علمی دارد ونه حتا ظاهر آنچنان متفاوت از فارسی،به ویژه زمانی که به نوشته دراید.این گفته را می توان در مورد گویش های به ظاهر گوناگون لری هم آزمود.گویش های گوناگون لری،ممکن است در گفتار باهم اختلاف داشته باشند و حتا نا مفهوم اما وقتی یک سروده ی لری خرم آبادی ویا بویراحمدی نوشته میشود همه ی لرتباران براحتی وسادگی می خوانند و لذت می برند.سال ها پیش مطلبی را در جایی خواندم که،در گویش لری بختیاری به تعداد انگشتان یکدست وازه هست که درفارسی نیست،ونویسنده احتمال میداد که از زبان ایلامی مانده باشد.از آن میان چندتایی را به یاددارم: برد = سنگ و کلمات = گردن و وارووک = جوجه ی یکساله و...
آری گویش لری شاخه ای از رودخانه ی پرتوان پارسی و فارسی است و لرها هم شاخه ی تنومندی از قوم پارس و ....در مورد زبان های ایرانی پژوهش های بسیار شده است که دوستان را به خواندن آنها ،بویژه آخرین آنها (راهنمای زبان های ایرانی –ویراستار"رودیگر اشمیت –برگردان گروهی زیر نظر "حسن رضایی باغ بیدی –ناشر "ققنوس –چاپ نخست 1382) دعوت می کنم.
در پایان دو مورد از تغییر و تحول در واژه ها را می آورم که تاکیدی بر درستی فرمایش شماست و اینکه بهره برداری ساده نگرانه از پدیده ها ممکن است تا کجا ها آدمی را به ناراستی به کشاند.
1-میدانیم که رودخانه ی خروشان کارون در دشت خوزستان آرام می گیرد و این امکان را به مهندسان ایرانی داده است که نزدیک به دوهزار سال پیش با بست سدها و بند ها و پل بندها استفاده های گوناگون از اب آن ببرند.از جمله با بستن بند میزان آنرا به دوشاخه،گرگر و کارون یا شطیط!؟بخش کرده هم از نیروی آب برای آسیاب های معروف بهره ببرند و آبیاری زمین های زیردست را ...این دو شاخه در جایی بنام بند قیرکه آنهم ازدست ساخت های گذشتگان ما بود،بهم می رسند و راه را تا خلیج فارس ادامه می دهند.اینکه این دو در گذشته جداگانه به خلیج فارس می ریخته اند وبازسازی مسیر ها چه فایده ها در بردارد...بماند.بنا براین این دوشاخه در جنوب و جنوب خاور شوشترجزیره ی بزرگی می سازند که به همه یا بخشی ازآن، در گویش شوشتری که هم خانواده ی لری است ، مین-اوکه همان میان آب فارسی است گفته میشود.اینک اگر نقشه ی منطقه را نگاه کنیم ،بر روی این ناحیه مینو-که درواقع همان- میان آب-در گویش شوشتری است ،نوشته شده است اما همه ی فارسی خوانانی که با منطقه و گویش شوشتری نا آشنایند ،آنرا مینو به معنای بهشت می خوانند.حال پژوهنده ای بیاید و این مینو را همان بهشتی به پندارد که در فلان جا نوشته شده ولی جای آنرا کسی نمی داند.
2-در استان خوزستان،هم شهر باستانی شوش را داریم ،دربین راه اندیمشک به اهواز که کاخ معروف آپادانای داریوش بزرگ درآن جای گرفته است وهم دیار سوسن راداریم در شمال غرب شهرستان ایذه ،که آن هم از پیشینه ی بسیار کهنی برخورداراست تا جایی که برخی آنجارا جایگاه واقعی آرامگاه دانیال پیامبر میدانند و ...و این دو در بسیاری از ترجمه های نوشته های تاریخی باهم اشتباه شده است.
3-در روی نقشه های گردشگری استان چهارمحال و بختیاری،روستایی توسط رودخانه ی کوچکی به دو بخش –می شود که بخش شمالی را روستای قائد وبخش جنوبی را روستای کائد نام نهاده اند.(نمی داند با آقای قائد رحمتی چه نسبتی دارند؟) .و سرانجام اینکه پژوهش،موی اگر نه سفید،فلفل نمکی می کند.آنرا سرسری نگیریم.....بدرود تا پسین تر

2 Comments:

  • At 11:44 PM, Anonymous Anonymous said…

    سلام.. آقای برج سفیدی مدتهاست نیستید.. مشتاق دیدارم... مطلب شما را به آقای قایدرحمت هم معرفی خواهم کرد.. زنده باشید

     
  • At 3:54 PM, Anonymous Anonymous said…

    سلام بزرگوار!
    خوشحالم که پس از مدتها در وبلاگم نظری نوشتید .. تا حدودی خودمان هم به همین نتیجه رسیده ایم که تئجه خاصی به معرفی متون چاپی بکنیم
    از تذکر شما هم ممنون
    سری به
    loor.ir
    بزنید و درباره شکل جدید کار نظر بدهید..
    البته این را هم فراموش نکنیم اینترنت و کامپیوتر در اصل برای صرفه جویی در وقت و انرژی آفریده شده است این ما هستیم که بایستی در شیوه و کیفیت بهره وری تجدید نظر بکنیم..
    لطفا بیشتر در کنار ما باشید و ما را از گنجینه نظرات خود هماره بهره مند کنید.
    ابراهیم خدائی

     

Post a Comment

<< Home