Iran & Irani..(ایران و ایرانی...(ایران من ... ایران ما

(ایران من - ایران ما) . (My Iran- Our Iran ) ما ایرانی ها اغلب دو ایران داریم یکی همه خوبی و آن دیگری...باید این هردو را یکی کنیم تابتوانیم آبادش کنیم. .

Tuesday, September 25, 2007

2 :گزیده ی تاریخ بختیاری


پيش از اين به مناطق لرنشين مختصر اشاره‌اي شد، اينك اندكي مشروح‌تر به سرزمين «لر» و ريزتر به سرزمين بختياري‌ اشاره مي‌شود.
قوم لر، بصورت پيوسته و منسجم در بخش وسيعي از كشورمان، زندگي مي‌كند كه از شرق به مرز كشور عراق- كه روزي روزگاري دل ايران‌شهر ناميده مي‌شد، تا حدود گيلان غرب،‌ از جنوب به حدود درياي هميشه پارسي تا نزديكي‌هاي بوشهر و از غرب به فيروزآباد و شيراز و اصفهان و از شمال به تهران و قزوين و همدان و جنوب باختران و گيلان غرب، مي‌پيوندد.
بعلاوه به صورت پراكنده در جنوب و جنوب شرقي كرمان، حوالي جيرفت و پاريز، خوار و ورامين و دره‌لار- شمال شرق تهران و... هرات در خارج از مرزهاي رسمي حضور دارد. اين سرزمين تيره‌هاي لرستاني (فيلي، لك و...)- بختياري- كوه‌گيلويه- بويراحمد- سرخي و ممسني، از قوم بزرگ لر را دربرمي‌گيرد. اما، چون اين نوشتار به بخش بختياري‌ها بيشتر نظر دارد، اينك به سرزمين آنها مي‌پردازيم. سرزمين بختياري به تقريب در ميانه‌ي سرزمين لر قرار دارد. گفتني است كه سرزمين لر نوار پهني است بموازات رشته‌كوه‌هاي زاگرس، از شمال غرب بسوي جنوب شرق به پهناي حدود 500 و درازاي 800 كيلومتر و گستره 400000 كيلومترمربع يا يك چهارم مساحت كشور. بديهي است كه اقوام ايراني ديگري بويژه در شهرها و روستاهاي اين مناطق ساكن هستند كه سده‌هاست كه با خوشي و گاهي ناخوشي در كنار يكديگر ادامه زندگي داده‌اند.
جنوب سرزمين بختياري را دشت گسترده خوزستان دربرمي‌گيرد، از انديمشك، در جنوب دشت لور و خطي فرضي كه شهرهاي انديمشك و دزفول و شوشتر و رامهرمز را بهم وصل مي‌نمايد. و غرب آن تا شمال و شرق رودخانه‌ي دز از ميانه دزفول و انديمشك تا درود و ازنا و اليگودرز (بربرور و جاپِلق باستاني) در شمال و فريدن (پاري تكه‌ي هردت) و استان چهارمحال و بختياري و محدود به استان كهگيلويه و بويراحمد- گستره‌ي اين بخش به تقريب يك سوم خاك «لر» را تشكيل مي‌دهد. منطقه‌ي بختياري، سرزميني كاملاً كوهستاني با تنوع گوناگون آب و هوا و گياه، پر آب و جنگل‌هاي بلوط و بادام كوهي و بن و ‌كِلخونگ و... در بخش مركزي و بوته‌زار و گونه‌هاي گياهي كوتاه- همچون گَوُنً (گينه= محلي) در شمال و تقريباً لخت و عاري از درخت- جز محدودي درخت‌هاي كُنار (سدر) در غرب شهر مسجدسليمان و شمال شوشتر.
آثار تمدن در جابجاي اين سرزمين، همچون ديگر سرزمين‌هاي لرنشين، بچشم مي‌خورد. از پيش از تاريخ تا دوران ايلامي- هخامنشي- پارت و ساساني و اسلامي با مردماني عمدتاً كوه‌نشين و شبانكاره. و از حدود 670- 655 هجري قمري (650-635 هجري خورشيدي) در دوره‌ي حكومت اتابك شمس‌الدين آلب ارغو- كوچنده، (با كوچ بهاره بسوي سردسير و پاييزه بسوي گرمسير) و دو شهر عمده و تعدادي شهرك مانده از باستان، پيش از آمدن تازيان و تعداد بيشتري روستا و قلعه‌هايي كه به اجبار «تخته قاپو»* مردماني باشنده آن‌ها گرديده و راهي كه خوزستان را از طريق ايذه- لردگان- گردنه رخ و... به اصفهان پيوند مي‌دهد. راهي كه شايد اگر نمي‌بود تاريخ بختياري با سكوت بيشتري همراه بود، اما از آنجا كه مركزيت سرزمين بختياري در طول تاريخ شهر «ايذه» بوده است و بسياري رخدادهاي اين قوم در ارتباط با اين شهر و استان خوزستان رخ داده است، اندكي هم به جغرافياي اين استان مي‌پردازيم. هر چند جغرافياي خوزستان خود به تنهايي مي‌تواند موضوع پژوهشي سترگ و پرفايده باشد.
جغرافياي خوزستان
«در آغاز يورش تازيان»
استان خوزستان: كوره اهواز
اگر تصوير كشورمان را از بالا ديده باشيم، در گوشه جنوب غربي آن، سرزمين همواري همواره با رنگ سبز، ديده مي‌شود كه گويي پروردگار يكتا، بشكلي هنرمندانه و آماده براي زندگي آسوده‌ي بندگان خود آفريده است.
كوه‌هاي سر به فلك كشيده زاگرس، همچون سربازاني آماده و سلحشور، تحت فرماندهي فرماندهان بزرگ چون زردكوه، هفت‌تنان، منار، كوه سفيد، منگشت و دلا، با سينه‌هاي فراخ و چشماني عقاب‌گونه، سخت و ستبر پاسدار و نگاهبان آن هستند.
در زير پاي اين فرماندهان هميشه بيدار، و سپاه آماده، چشمه‌سارها و رودبارها، جوي‌هاي هميشه جاري و روان، به سوي آن، با فاصله‌هايي كه گويي با طرح و نقشه پيشين ساخته و پرداخته شده است، جاري‌اند و زندگي و سرسبزي و فراواني را به ارمغان مي‌برند.
كرخه، دز، كارون، جراحي و زهره- شاوور و مسرقان و الا و رود زرد و خيرآباد و... جوباره‌هاي شيريست كه مادر زاگرس در كام فرزند- دشت مي‌ريزد تا هم شاهد شكوفايي آن باشد و هم خود لذت اين بزرگواري و بخشندگي را بچشد.
آري چنين سرزمين مقدسي، همواره‌ي تاريخ آماده پرورش فرزندان خود (انسانها) بوده است. از اينروست كه تا آنجا كه مي‌شود تاريخ را كاويد، خوزستان مسكون و زاينده‌ي تمدن بوده است.
براي خوزستان تا 70 شهر برشمرده‌اند كه بر اثر جنگ‌ها و ستيزه‌هاي فرزندان ناخلف خاك و البته سستي و ضعف مصالح، بسياري نابود شده‌اند.
با توجه به آب و هواي خوزستان كه تقريباً نيمي از سال گرم و سوزان است، مي‌توان يقين دانست كه علت ماندگاري انسان و زايش تمدن‌ها ناشي از وجود شريان‌هاي حياتي زندگي (رگ‌هاي زندگي‌بخش آب) يعني رودخانه‌هاي متعدد و كانال‌هاي دست ساخت منشعب از آنها بوده است. بعلاوه هر كس در زمستان وارد خوزستان بشود بطور قطع شيفته آب و هواي آنجا مي‌شود. احتمالاً انتخاب نخستين پارسيان- منطقه را براي زيستن- در زمستان بوده است، چرا كه تمام زيبايي‌هاي طبيعت در ماه‌هاي آخر زمستان و نخستين ماه بهار در خوزستان جمع است. از گل و سبزه و گياه تا آواي دل‌انگيز چشمه‌سارها و آبشارها و خروش رودخانه‌ها و هواي پاك همه و همه يكجا جمع‌اند. تا انسان را سپاس‌گوي سازنده‌ي بزرگ و يكتا كند.
بگذريم، خوزستان در آغاز يورش تازيان از كوره‌هاي بزرگ و معروف و آباد ايران بوده است. جنوب استان را درياي پارس و رودخانه‌هاي اروند و دجله، غرب آن هورها و دشت ميشان (ميسان)، شمال آن مهرجان‌گدك و كوهستان‌هاي شمالي، سرزمين اكراد (بختياري‌ها)- در غرب ايالت سردان و سميرم. سردان با مركزيت لردگان گاهي جزء خوزستان و گاهي فارس مي‌شده است. باز هم غرب خوزستان يا كوره اهواز به استان فارس يا ناحيه ارگان و كهگيلويه همسايه بود. شهرها و مراكز عمده تجمع در كناره رودخانه‌ها قرار داشت، رود كرخه و شاخه‌هاي آن از شمال به جنوب پذيراي شهرهاي بيات و دور و تيب و قرقوب و بيروز (بيروت يا پيروز؟) و بسنا و شوش و كرخه كه ايوان معروف آن تا پيش از جنگ تجاوزگرانه عراق، برپا ايستاده بود. شوش شهر باستاني و چند هزار ساله كه خوشبختانه هنوز زنده است و پايين‌تر، نهر تيري در كنار شهري به همين نام و منشعب از كرخه، مناذر (بالا و پايين يا بزرگ و كوچك) در محل تلاقي كرخه و كارون (در گذشته‌هاي دور، كرخه به كارون مي‌پيوسته است) ديوار مهدي (حصن مهدي؟) در جنوبي‌ترين نقطه و شمال دجله- هويزه يا هوزگان در محل فعلي، و در ساحل دريا، آبادان- سليمانان و دورقستان و اندكي شمالي‌تر سرق (دورق)- جبا- چهارشنبه بازار و در كناره‌هاي دجله، اُبُله و بصره و ديوار معروف به ديوار مهدي و بيان و باز هم شمالي‌تر سوق در كنار كارون و نهايتاً به اهواز يا بازار اهواز (كه معمولاً مركز كوره يا استان بوده است). در ادامه در كرانه‌هاي كارون رو به شمال شهرهاي مناذر بزرگ و كوچك (بايد در حوالي زرگان و رامين و ويس بوده باشند) و عسكر مكرم در محل برخورد دو شاخه‌ي كارون در بندقير فعلي.
درباره اين شهر، عسكر مكرم، گويند كه شهري قديمي (در عهد ايران باستان) بوده است. زماني كه يكي از بزرگان ايران بنام فرخزاد سر به شورش برمي‌دارد، تازيان سپاهي به سركردگي (مكرم بن فزر) براي مقابله با وي مي‌فرستند كه در كنار خرابه‌هاي آن شهر مستقر مي‌شود و از اين رو به عسكر مكرم (= پادگان لشكر مكرم) معروف مي‌شود. قابل ذكر است كه فرخزاد نهايتاً در قلعه و دژي به نام خود (فرخزاد) در ايذه تسليم و سپس بدست حجاج كشته مي‌شود.
شهر مسرقان (مشرقان؟) در كنار شاخه كوچكتر كارون و بالاتر، شهر باستاني و معروف شوشتر كه حاكم‌نشين خوزستان بوده است قرار داشت. جندي‌شاپور در ميانه‌ي شوشتر و پل اندامش (دزفول) و بالاتر از پل صحراي معروف لور قرار مي‌گرفت كه گويند «لر» نام از آن گرفته است.
رامهرمز در كنار رودخانه‌ي الا (علا) و در غرب آن بر سر راه ارگان، آسك و سنبيل قرار داشت كه نهايتاً به ارگان مي‌رسيد كه از كوره‌هاي فارس و مرز فارس و خوزستان بوده است.
از مجموعه شهرهاي نامبرده، بجز جندي‌شاپور و شوشتر و رامهرمز و ارگان و آسك و سنبيل كه در مرز كوه و دشت مستقر بودند، بقيه شهرهايي بودند كه در دشت خوزستان استقرار يافته بودند. اما شهرهاي كوهستاني، شهرهاي ايذج- لوردگان (در ايالت سردان) و سوسن در شمال ايذه از معروفترين‌ها بودند. بر مبناي نوشته‌ي مقدسي در احسن التقاسيم (ص 609) شهرهاي كوهستاني خوزستان اين‌ها هستند: رامهرمز، شهرهايش سنبيل (سنبل) و ايذج و تيرم و بازنگ و لاف و غروه- بابج (بابك)، كوزوك كه همه كوهستاني و مهمند. فهرست شهرهاي خوزستان همچنان ادامه دارد. خواننده محترم براي پي بردن به همه‌ي نام‌ها مي‌تواند به كتاب‌هاي جغرافيا و مسالك مراجعه* نمايد.
در اينجا مقصود اشاره‌اي اجمالي به جغرافياي خوزستان بود كه بسياري پيش‌آمدها و رخدادهاي مربوط به بختياري‌ها به آن مرتبط است. بويژه اين ارتباط تا پيش از صفويه و پايتخت شدن اصفهان، چشمگير است و از آن به بعد است كه رخدادها بيشتر با بخش‌هاي شمالي و شمال شرق ارتباط پيدا مي‌كند.
نگارنده از همه سپاسگزار بوده به روان همه درود مي‌فرستد. روانشان همواره شاد باد.
گزيده تاريخ بختياري- از يورش تازيان تا آغاز حكومت اتابكان
داستان كرد و لر:

* تخته قاپو: اجبار حكومت رضاشاه پهلوي، كوچ نشينان را به يكجا نشيني در سال 1309 كه با خشونت و ستم و جور بسيار آغاز، اما بزودي، رها شد. يكجانشيني واقعي بسياري كوچ‌نشينان پس از انقلاب بزرگ بهمن 57 و بويژه آشنايي آنها با تسهيلات و امكانات رفاهي شهرها و روستاها، بوقوع پيوست.
* تجارب الامم سكويه، فتوح البلدان بلاذري، الفتوح ابن اعثم، تاريخ تبري، تاريخ كامل ابن اثير، كتابهاي جغرافيايي و مسالك‌ها از جمله ابن خردادبه، قدامه، يعقوبي، ابن رسته، ابن فقيه، مسعودي، ابن حوقل، مقدسي، ياقوت و... جغرافياي تاريخي سرزمين‌هاي خلافت شرقي اثر نامداري كه با همه ارزش و اهميت، نياز به بازنگري دارد نوشته‌ي گاي لسترنج، مي‌توانند راهنماي علاقمندان و راهگشاي پرسش‌هاي جغرافيايي آنها باشد.

1 Comments:

  • At 5:04 PM, Anonymous Anonymous said…

    سلام
    ما که قطعی نگفتیم بلکه گفته ایم میتوان نسبت داد. وانگهی این سبیل های شما آدم به یاد برج سفید شاه منصورخان می اندازه
    ممنون که تشریف آوردید اما در وبلاگ آوای شاهپور مطالب بسیاری بود که شما میتوانستید به آن اشاره کنید
    زنده باشید

     

Post a Comment

<< Home