Iran & Irani..(ایران و ایرانی...(ایران من ... ایران ما

(ایران من - ایران ما) . (My Iran- Our Iran ) ما ایرانی ها اغلب دو ایران داریم یکی همه خوبی و آن دیگری...باید این هردو را یکی کنیم تابتوانیم آبادش کنیم. .

Sunday, September 30, 2007

گزیده ی تاریخ بختیاری -3


داستان كرد و لر:
در هيچ يك از منابع موجود، تا نيمه‌هاي سده چهارم هجري، نامي از «لر» برده نمي‌شود بعكس حتا در داستان «كارنامه اردشير بابكان» بازمانده از ايران باستان و همه‌ي مراجع ديگر پس از آن، كوه‌نشينان «كرد» ناميده مي‌شوند. كردان فارس، كردان اصفهان، كردان خراسان و... به نظر مي‌رسد در آغاز «كرد» معناي قومي نداشته است، بلكه شكلي از زندگي و زيست بوده است، در برابر شهري و روستايي، مردان كوه‌نشين و شبانكاره را «كرد» مي‌ناميدند.
در كارنامه اردشير بابكان (برگردان قاسم هاشمي‌نژاد ص 31) آمده است «ساسان شبان بابك بود، از نژاد و ناف داراي شهريار و همواره بارمه‌ي گوسفندان مي‌بود و وقت بيداد شاهي اسكندر گريزان و پوشيده مي‌رفت و روزگار مي‌گذاشت با شبانان «كرد»». يا «اردشير چهار هزار مرد آراست و بر سر ايشان تاخت و شبيخون زد، از اين «كردان»، هزار مرد بكشت و بران ديگران، خسته، دست يافت.» (همان ص 45)
مسعودي در الاتنبيه و الاشراف، پس از ذكر نژاد كرد، طايفه‌ها و جايگاه كردان را به اين شرح مي‌آورد: «كردان بازنجان و شوهجان و شادنجان و نشاوره و بوذيكان و لريه و جورقان و جاوانيه و پارسيان و جلاليه و مستكان و جابارقه و جروغان و كيكان و ماجردان و هذبانيه و ديگران كه در قلمرو فارس و كرمان و سيستان و خراسان و اصفهان و سرزمين جبال و ماهات (ماه بصره: همدان و ماه كوفه: دينور) و ماه‌سبذان و ايغارين كه برج و كرج ابي دلف و همدان و شهرزور و دراباد و صامغان و آذربايجان و ارمنيه و اران و بيلقان و باب و ابواب و جزيره بين‌النهرين و شام و دربندها هستند.»
چنانچه ملاحظه مي‌شود «كردان» در تمام ايران پراكنده و حتا «لريه» و «پارسيان» هم «كرد» بحساب آمده‌اند. (و اين نخستين بار است كه نام لر و لريه در كتاب‌ها آمده است و بمعناي مكان و جايگاه)
مسعودي در جاي ديگر آورده است كه: «هر يك از طوايف «كرد» يك زبان خاص «كردي» دارند.» (مروج‌الذهب ص 481)
در تبري آمده است: پس هرمزان (استاندار خوزستان) كافر شد و قلمرو خود را بروي مسلمانان بست و از «كردان» كمك خواست و... (ص 1887)... و اگر از جانب «كردان» فارس بوي حمله‌اي مي‌شد (همان ص 1889)... گروهي بسيار از «كردان» و ديگران در بيروز- از شهرهاي اهواز= خوزستان- (ص 2017) و... مردم «ايذه» و «كردان» كافر شدند. (ص 2112)
و جالب است كه در كامل ص 5779 ذيل حوادث سال 439 آمده است: در اين سال كردهاي لر و گروهي از سپاه سرخاب (در شهر دسكره) سر به شورش برداشتند.
اين داستان- اتلاق كُرد بر همه‌ي ايرانيان كوه‌نشين تا سده‌هاي هفت و هشت هم ادامه مي‌يابد، در حاليكه از سده چهار (نيمه‌ي سده) نام لُر ابتدا در كنار كُرد و سپس به تنهايي برده مي‌شود.
از اين شواهد كه بسيار است و فراوان، دو نتيجه مي‌توان گرفت: يكي، اتلاق كرد بر همه كوه‌نشينان ايران تا سده هفت و هشت و ديگري پراكندگي كوه‌نشينان در سراسر ايران و حتا خارج از مرزهاي شناخته شده ايران امروز.
نتيجه سومي كه مي‌توان به دست داد، اين است كه برخلاف گفته‌ي برخي دوستان كُرد، لُرها به هيچ وجه كُرد نيستند، هرچند به درستي تشابهات بسياري بين دو طايفه و دو قوم وجود دارد كه قطعاً ناشي از: 1. هم‌تبار بودن (ايراني بودن) 2. شكل زندگي يكسان كوه‌نشيني، آنهاست اما در نهايت كردان از اقوام ماد و لرها از اقوام پارس هستند. (زبان يا گويش كردي و لري بهترين گواه اين گفته مي‌باشد كه در عين نزديكي (= نزديكي اقوام پارس و ماد و پارت)يكي نيستند.)
داستان كرد و لر، سده‌ها بعد، در مورد لر و بختياري بگونه‌اي ديگر، تكرار مي‌شود و بختياري كه تا سده نه و حتا نيمه نخست سده ده، جزء لر بزرگ بود، از نيمه دوم سده‌ي ده نام بختياري بخود مي‌گيرد. بدون آنكه تا كنون مشخص شده باشد كه چرا و چگونه. بهمان شكل كه «لر» مدت‌ها در دل «كرد» نهفته بوده و سده‌ها بدرازا مي‌كشد تا رهاسازي يا جداسازي لر از كرد شكل بگيرد*.
===================================================================
سيزده سده پس از امپراتوري مادها= سال 1171 شاهنشاهي كوروش هخامنشي= 621 ميلادي= آغاز گاه‌شماري هجري
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
* تبديل بهداروند (نام باوي از چهار باو تيره‌ي هفت لنگ بختياري) به بختياروند، عاميانه است و نمي‌توان آنرا جدي گرفت. بهمان گونه كه باو (= گونه و نوعي صفتِ رساننده‌ي خويشاوندي) را به باب (= در و دروازه) تبديل مي‌كنند. اين‌گونه فارسي سازي واژه‌هاي بومي ما آدمي را بياد تبديل بيروني (ابوريحان) به بيراني مي‌اندازد.
در كودكي شاهد بوده‌ايم كه برخي هم سن و سالانِ شهري‌تر از ما، بهتر را بِخْتَر و هُل (خاكستر) را خُل و... مي‌گفتند تا خود را از امثال من كه ديرتر از ده به شهر آمده بودم، شناخته شوند.
تبديل بهدار[وند] به بختيار[وند] از همان مقوله مي‌تواند باشد.
آنچه در خصوص اتلاق نام بختياري بر بخشي از مردمان تشكيل دهنده لر بزرگ مي‌توان با قاطعيت گفت اين است كه:
1- اين تغيير و تحول در فاصله‌ي از بين رفتن حكومت اتابكان لر بزرگ در سال 827 هجري قمري- 802 هجري خورشيدي و سال 974 هجري قمري- 945 هجري خورشيدي در حكومت شاه تهماسب صفوي رخ داده است و در آن سال، اين نام جا افتاده بوده است. هرچند اتلاق لر بختياري نيز وجود داشته است و بكار مي‌رفت.
2- بمرور، هرچند در آغاز خان‌هاي بختياري از (لر) بودن خود گريزان نبودند اما آرام آرام لر بختياري، نزد خان‌ها و بزرگان بختياري به لر و بختياري تبديل مي‌شد به نحوي كه براي نمونه، همسران خود را از خانواده‌هاي بزرگ (بي‌بي) و از آن خانواده‌هاي معمولي و به اصطلاح رعايا را (لر) مي‌گفتند.
و مثلاً فلان خان، دو زن بي‌بي داشت و دو زن لر و بديهي بود كه بي‌بي‌ها از ارزش و احترام بالاتري برخوردار بودند و ديگر زن‌ها نقش كلفت و كنيز آنها را بازي مي‌كردند- اين امر تا سالهاي كودكي نگارنده ادامه داشته است. (دهه‌ي سي و چهار)

0 Comments:

Post a Comment

<< Home